211
عاشقانه
*****
رعشه مي افتد بر لب
بي اختيارِ وقتي كه تو از نهايت ِ آتش
صبور مي ماني
وقتي تو در شبانه هاي عشق و تنهايي
از پشت ِ در هزار قفل مي زني
و آنك
به جاودانگي
تنها ز گفتگوي خويش
بي خويش گشته اي
خيس از هبوط ِ لحظه هاي شراب و شوق
غلتيده بر سرير بوسه اي وحشي
وقتي تودر شبانه هاي عشق
تنهايي ِ مرا
با خويش
وصله مي زني
88/02/30
No comments:
Post a Comment