Tuesday, May 19, 2009

عاشقانه - 210

210

عاشقانه

*****

بر گام هاي بلند صبحدم

زني به آغوش من گريخت

شبيه چشمان باران

با پوستيني بياباني

و شرمي مقدس از انكار

لميده بر لبان ، مسدود

شايد كنايه اي مي زد

بر پلك هايم مغلوب

چيزي ميان حادثه گم مي شود

دركي ز عمق واقعه

شايد حضور بي بديل ِ خاطره ات

خاموش

آرام

تنديس يك نگاه بغض آلود

با من قصيده اي به وزن خدايان عشق

مي آميخت

88/02/29

No comments: