Thursday, November 18, 2010

عاشقانه - 457

457
عاشقانه
***

حلق ات را بیار نزدیک

بگذار فریادی شوم

که هیچ نمی پیچم این روز ها

به ساق پای کسی

کسی که هیچ راه رفته ای را به یاد ندارد و

فریادش نیست

از هیچ که بگذریم

تازه اول پیج است و عشق

پس عشق است پیچ و بپیچ در دهان من

که حوصله ندارم از سر راهی عشوه ای خرید کنم

و تقسیم کنم نان شب را به بوسه ای بودار ، عریض و طویل

حلق ات را بیار نزدیک تر

بگذار جاری شوم درون تو

و عشق را در همیشه ی فریاد

با من

تقسیم کن

که هرگز این شبیه های زیبایی

یکی نمی شوند که تو باشی

و خود، تویی و می مانی شبیه من

که نیستم به پیچش ساقی که همراهم نیست

زبان ات حالی دارد در دهان من

که می تواند زبان مادری ام را

بچرخاند

نمی شود که سکوت کنی

و من هم در سکوت ِ بغض تو، حیران

حلق ات را

بیار نزدیک تر

بگذار برای همیشه جاری باشم

درون وسوسه هایی که در من

خلوت می کنند

و لحظه های مدام ات را به پای من

بپیچ

تا همین جا

یکجا

بریزم این خود ِ همیشه در التهاب تو را

در حلق ات

بگذارکه کودکان ما بزرگ شوند

درون تو

و درکناراین حریم عریانی

من هم بریزم آنچه در درون توست

در حلق ام


1389.08.27


Wednesday, November 17, 2010

عاشقانه - 456

456
عاشقانه
***

من تداعی شده ی خواب تو ام

راست می گویی

و زمانی که در آغوشت دارم

تو تداعی شده ی راز مگو

و گمانم این است

در باران

خیس شدن

بیشتر از باریدن زیباست

من و این حس کمین کرده و پاییز

تو و پاییز و من و بارش باران

من و تو

یاد نداریم که از یاد رویم

تو و من

باد نبودیم

که بر باد رویم


1389.08.22


Saturday, November 13, 2010

عاشقانه - 455

455
عاشقانه
***

سینه هایت

شیر جوش لحظه های عشق

با اشاراتی که می گویند

در بر گیر

ای حس منقبض،

طرح اندامت منبسط در بُهت شهوت

عارفانه ست

اینکه دست ها می سایم

لب می کشم بر طرح مجنون وار اندامت

آرام می گیرم

روی تو

حس بی عار و لطیفی دارد این حس خزان

می خزم آرام آرام روی تو

خواب می بینم

روزگاری بر حریق اندامت

دستی داشتم

حس عریان بودن ات ،حس غریبی نیست

آرام می سوزم روی تو

چه خزانی تو به راه انداختی

بر مادینه گی ات

من که شرمم نیست از نو زادن

بارور می شوم از خون تو

جاری تر از این خون که به رگ دارم

پرده می افتد

پنجره می بیند

آرام می گیرم روی تو

و نقابی نیست

تا دور دست آسمان


1389.08.21


عاشقانه - 454

454
عاشقانه
***

تنهایی ات را در می یابم

جایی که بوسه باید زد

بر تنها ترین نگاه

ودستانت که آرزو می سازند

بخشایشی شگرف را

که من با جرم عشق

حبس می کشم در آغوشت

جایی که راز هایی پنهان خفته

رمزی مکیدنی ست

بر سینه های تو

راز هایی که نگفته می مانند

رازهایی که نخواهی گفت

با هیچ

من با لبان تو احساس می کنم

در کنج واژه های عبور

راهی درست می کنی از بغض لحظه ها

تا من سفر کنم

خوابم نگیرد از حضور تو

تنهایی ات را دریافتم

جایی میان اشک های باخته

حسی که فکر می کنم

راه گریز نیست

من حبس می کشم

جایی که هیچ حس تازه ای

جز عشق تو نیست در من

که نیست


89.08.19

Saturday, November 6, 2010

عاشقانه - 453

453
عاشقانه
***

باشد که در نگاه تو

پیدا بمانم و تو پا به پای عشق،

این روز ها

وقتی دری گشوده نیست

در انتظار تو بیشتر خیره می شوم

از بی صدایی ات

دق می کنم

هر چه نگاه می کنم

از چشم های من بیشتر می چکی

بیشتر صدات می کنم

اما سکوت

اما سکوت

...

با بغض ِ بودن ات بیشتر مهار می شوم

این رسم نانوشته ای ست

باشد که در نگاه من

پیدا بمانی و من پا به پای عشق ،

آنقدر می نویسم ات

آنقدر صبر می خورم

تا این اضافه وزن

سنگین ترم کند

دارم به عمق می روم

دارم عمیق می شوم

تا در دلم

نزدیک تر بیابم ات

گاهی که پنجره رو راست می شود

انگار آغوش را گشوده ای

تشبیه جالبی ست

یک سمت روی من

یک رو به آسمان

باز می شوی

باشد که در نگاه من

باشد که در نگاه تو

پیدا و پا به پای عشق

...

باشد که این سکوت

امروز با صدای در

از پنجره

بیرون شود


1389.08.15


Tuesday, November 2, 2010

عاشقانه - 452

452
عاشقانه
***

دراز می کشم روی بوم تنهایی مان

از اشتیاق

رنگ می بازم

از اشتیاقی که دارم و نمی توانم نفس بکشم

از التهاب درونم که وصل می شود

به بود و نبود تو

ازانتقام درونم که قلمرو یگانگی ست

و نمی توانم نفس بکشم

بدون تو

از سادگی بپرس

من کیستم

که از زبان او سخن می گویم با تو

از رشته ای که تافته شد بین ما

برای تقسیم ها بپرس

تقسیم آنچه می گویی بی رنگی

دلتنگی

تقسیم واژه ای که هر لحظه بر زبان نمی آید

شاید شبیه لغزشی به روی لب ، خاموش

تفتیده در گلو، بغضی دائم

تا بیکرانگی بزرگ می شوی

آخر مگر به انتهای تو می توان رسید

حالا به چشم های تو هر روز فکر می کنم

باید به هر کسی نگویم این بهانه مال کیست

لابد نشانه ای گرفته ام

لابد تورا هر لحظه قاب می کنم برای دلم

بی تاب می شوم

شاید شبیه ابر نماندم و باران شدم

باریدم و بر پشت پنجره

سُر خوردم و هم خانه ات شدم

دیگر به گفته های تو هر روز فکر می کنم

باید به هر کسی نگویم این پاییز مال توست

لابد نشانه ای گرفته ام

که با صدای تو این قدر عشق می کنم


1389.08.10