Tuesday, March 9, 2010

عاشقانه - 383

383
***
با صداي رود ِمطرب
چشم هايم با نگاهت عاشقانه
مي رقصند ،
نه زمستان دلسرد
نه كه احساس ِگناهي در دل
پل به آواز ِمعلق
محتشم با گام ها مان ، مؤمن
راه را مي كشاند در ميان كوه
كه به پژواك صدايت
دل بسته
چون دل من
كه به تكرار حضورت خو كرده ،
حلقه در دستانم
دست هايت ، شاخسار مهرباني
باورم شد كه در اين راز شبانه
سهم من بوسه ي عشقي ست
كه از برق نگاهت
به تنم آتش زد ،
با همه سادگي ام فهميدم
كه جهان ژرف تر از قلب تو نيست
با همه سادگي ات فهماندي
در همين كوچه ي بن بست
" خانه ي دوست كجاست ! "
88.12.18

No comments: