Wednesday, July 22, 2009

عاشقانه - 242

242
عاشقانه
***
اگر اجازه دهی خود را
تقسیم می کنم با تو
نه از برای آنکه فرار کنم از خود
که پاهایم
به جز تو نجسته اند ، ای یار !
دست هایم
به جز تو طلب نکرده اند ، ای یار !
زبانم
به جز تو نگفته اند ، ای یار !
و قلبم
به جز برای تو
تپیدنش نمی گیرد ، ای یار !
اگر اجازه دهی همین جرعه عشق را
که پرورانده ام قطره قطره در سینه
تقسیم می کنم با تو
نه از برای آنکه دلخوش کنم خود را
که روزی و روزگاری
رعایت کرده ای عبور را در کنار من
که این گناه از من بود
که رنج سالیان را
میان فصلی از فصول زخم خورده و تنهایی
با تو التیام بخشیدم
نه !
اگر اجازه دهی می گویم :
چنین مقدر بود
که در میان این همه درد و تنهایی
کسی که بیشتر در تعلق بوسه
جان داد
به روی چشم هایش داغ بگذارند : عاشق !
و آنکه بیشتر مهر بخشید
به سینه اش داغ بنشانند : عشق !
حال اگر اجازه می دهی
تقسیم شوم در تو
نه از برای آنکه فسانه ای شَوم و یا به خواب روم در قصه
نه از برای آنکه در آتش و خون
نخواهم غلتید
فقط برای تو
چرا که " دوستت دارم "
نه اندوهگین ، نه فرسوده
و این حکایتی ست باقی میان تو و من
چرا که غیر از این خواهم مُرد
نه از برای آنکه فرار کنم از خود
که قلب من
جز برای تو
تپیدنش نمی گیرد
و چشم ها
جز برای دیدنت
باز نخواهند ماند ، ای یار !
88.04.20

No comments: