425
عاشقانه
****
همه ی غم ها را
اگر این سینه بگنجاند در خود
باز
جای تو اینجا در آغوشم
خالی ست
تا بوده چنین بوده
عشق های زمینی
اشک و انگشتر را بین هم
تقسیم می کردند
اما ما آدم ها
آسمان را از یاد بردیم
که همه آنچه که خوب است
می بلعد و پی در پی می خواهد
آخرش هم فهمیدیم
قصه ی گندم را
آن خدا با شیطان تقسیم کرد
سهم ما آدم ها هم
خاک ماند و خاکستر
یا نصیب و یا قسمت
فرق هایی هست بین بودن و نبودن
که به ما یاد ندادند از اول
آخر صف که به ما نان نرسید
سهم ما آدم ها
کاه ماند مشتی و سراب
باید از فردا فکری کرد
دست من باشد
آسمان را با همه خوبی ها
به تو خواهم داد
سهم من
هر چه که می ماند
حتی غم
No comments:
Post a Comment