Saturday, July 31, 2010

عاشقانه - 430

430
عاشقانه
***
چشمهایت حرف می زنند
لب هایت پلک،
کدام را ببینم
کدام را ببوسم
دست از سرم بردار
...دارم به تو فکر می کنم
زیبایی ات شرم و حریم ندارد
دارم به آتشی که در آینه بر پا کرده ای
غبطه می خورم
نگاهش کن
انگار در این وادی ها نیست

بال می گشایی
سکوت می کنی
و
...انگار نه انگار
که حکم پروازی در کار است
نقص فنی نیست
دلم بی تاب است

89.05.09

عاشقانه - 429

429

عاشقانه

***

برای همیشه کنارتو جا ماندم

شبیه خط سرنوشت

در کف دستانت

شبیه "نزدیک بینی" در چشمانت

اتراق کرده در اعماق چال ِخنده ات

مویی سپید بر سرت

که گاهی رنگ می کنی و حس جوانی می کنم

گاهی فـــِــر می خورم و شاید

نمره ام صفر شود روزی

اما دوباره یاد میگیرم

تنبیه ام نکن ! دوستت دارم

اینجور همیشه بودن

کنارتو خوب است

من فکر میکنم اگر پیراهن ات بودم

یا گوشواری بر گوش هایت

کهنه می شدم روزی

یا خسته می شدی از دستم

درنهایت به مستحق ام می دادی

یا لباس زیر

یا جزئی از آرایش ات بودم

غیرتم گل میکرد

عاقبت خود کشی می کردم

برای ریشه ها ، همیشه ها

برای بودن ات

کنار تو جا ماندم

89.05.09

Majid Golmohammadi

Friday, July 30, 2010

عاشقانه - 428

428

عاشقانه

****

دارند به آخرالزمان می گویند : بیا
زندگی خسته شد از آدم ها
بی چرا ها ! بی کجا ها !
آدم ها
آی آدم ها !

شیر ِآب را باز می کنم
می آیی
کلید را می زنم
روشن می شوی
چشم می بندم

در من نشسته ای
هر چند به آخرالزمان میگویند : بیا
من خسته ام
اما
تو در کنارمنی
بی چرا آدم
بی کجا آدم
تو
من

89.05.08

Wednesday, July 28, 2010

عاشقانه - 427

427

عاشقانه

****

تو ساده آمدی
اما
من گره خورده ام به تو

آبی شدی
آسمان ایستاده است
در برابرم
باید بخار لحظه ها
این بار تا افق
راه را طی کند
زیر چشمی به تو نگاه می کنم
چقدر دوست دارم ات
تو ساده آمدی
من پیچ خورده ام


89.05.07

عاشقانه - 426

426

عاشقانه

****

دست و دل بسته
نظاره می کنیم با هم
آرزوهای کنار هم بنشسته را
و این تمام زندگانی من با توست
یک درخت برای تکیه دادن
جویباری آب
و گفتگویی ساده
"دوستت دارم"

و این
تازه اولین بساطی بود
بعد یک عمر زندگی
که پهن می کردیم
حالا شبیه مرغان دریایی
باید به چشم های بیقرار
پرواز یاد داد
حالا شبیه ماهی ها
آب را زندگی باید کرد
و حالا که واژه ها خالی نیستند از تو
بیا ترانه بخوانیم
دست و دل بسته
و آرزوهامان را
نظاره کنیم
در کنار یکدیگر

89.05.06

Sunday, July 25, 2010

عاشقانه - 425

425

عاشقانه

****

همه ی غم ها را

اگر این سینه بگنجاند در خود

باز

جای تو اینجا در آغوشم

خالی ست

تا بوده چنین بوده

عشق های زمینی

اشک و انگشتر را بین هم

تقسیم می کردند

اما ما آدم ها

آسمان را از یاد بردیم

که همه آنچه که خوب است

می بلعد و پی در پی می خواهد

آخرش هم فهمیدیم

قصه ی گندم را

آن خدا با شیطان تقسیم کرد

سهم ما آدم ها هم

خاک ماند و خاکستر

یا نصیب و یا قسمت

فرق هایی هست بین بودن و نبودن

ماندن و نماندن

که به ما یاد ندادند از اول

آخر صف که به ما نان نرسید

سهم ما آدم ها

کاه ماند مشتی و سراب

باید از فردا فکری کرد

دست من باشد

آسمان را با همه خوبی ها

به تو خواهم داد

سهم من

هر چه که می ماند

حتی غم

89/05/03