Monday, February 8, 2010

عاشقانه - 379

379
***
هر پنجره گشوده مي شود
رو به رؤيايي خاموش در پرواز
يادي در قفس
در سينه اي كه تپيدن اش
تنها زبان آشنا ست در ازدحامي بي واژه ،
چشمان تو دريچه اي ست اما
هر لحظه در سرايش يك شاخه گل ، غزل
با برق ِ آرزوي دست يافتني ،
دستي بر آتش ِ شعر هاي من كشيده اي
هر چند شب
سوزنده مي كشد نقاب
از روي بي قراري و رنج هاي آبديده ام ،
هر قصه اي كه از دلِ گام هاي تو شنيده شد
بالاي پله هاي انتظار و رسيدن
در پيش چشم هاي تو و من
دور از فريب و فاصله
آيينه شد
صيقل به اعتماد خورد
با برق ِ هر نگاه
داستان ساده گي
آغاز شد
88.11.19

No comments: