عـاشـقــانـه
*****
شعرهايم را باد مي زنم
تا گداخته تر شوي
و نوزادي كه در بطن چپم
در حال شكل گيري ست
روحش
تپيده به گام هاي عاشقي
حلول كند
انعقاد نطفه از زمان ترديد
در بودن و نبودن رخ داد
اما همين كه چشمم به ديدنت عادت كرد
شروع شد حوادثي كه تو يكسر دوستم مي داشتي
من هم تو را
بيشتر
خطي به فال قهوه ام افتاد
كه بوي دهان تو را مي داد
ذاتش عبور و نشانش
لبان سرخ
برجسته شد نقوش تو در دلم
مؤمن شدم كه سرنوشت
اين بار از قفا رسيده است
و لا به لاي احساساتم
حس مادري پيدا كردم
كه بوسه هاي شبانه مي بخشد
و چشمانش
هوس آلود نگاه هايي ست
كه غرق عشق
مي دارندش
به نام پدر
فرزند
و روحي تپيده از نفس هاي عاشقي
1387.12.07