473
عاشقانه
***
عاشقانه
***
به قِدمت یک اُرُسی
مشبک و رنگی
که بیایی و پشت اش به پرواز
سلام کنی
ایستاده ام در مسیر آسمان تو
و با هر تابش
ترجمه می شوم با مفاهیم
رنگ و وارنگ
احساسم
به حجم آب پاشی
جلوی هشتی قدیمی
بیشتر شبیه شده
رو به باغ
دراز کشیده ام
در آغوش کشیده ام
گونه ها و بوسه های خیس را
در بُهت و انتظار آمدن ات
عجیب راه می روم
که کوچه ای کاهگلی و بن بست
خاطرم را می کشد در خود
نگو که پیچ می خورَد به حس تو
شبیه بودن ات
که امروزی ست
و تن پوشم
همان رد بوی گشوده آغوش تو را دارد
قدیمی ام
به فرصت ِ یک گزیده شعر
که در هیچ نگاه تاریخی
بر زبانی عاشق
نیامدم هرگز
و با ستاره های خیس تو
در آسمان مشبک ات
آشنایی دارم
نگاهت
در کدورت دوران
ستودنی ست
89.11.19
No comments:
Post a Comment